پنج شنبه 1 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 18:53 :: نويسنده : آتوسا
زمانی، مردی را می دیدم که نزدیک اورشلیم می نشست. هربار که از
آن جا می گذشتم، همان جا بود. از راهنمایم می پرسیدم او کیست، و او، خندان، می گفت پیرمرد دیوانهء شوریده ای است. ــ چه کار می کنید؟ مرد پاسخ داد: به دشت ها می نگرم. ــ و دیگر چه؟ ــ همین برای درک کردن زندگی کافی نیست؟ چنین پاسخ داد مردی که دیوانه اش می خواندند. در جنگ به خاطر پیچیدگی ها زیست می کنیم، و از یاد می بریم که نگریستن به دشت ها، بیش تر از هر چیز دیگر برای درک خداوند کافی است. (از دفتر خاطرات ماری هسکل)
صفحه قبل 1 صفحه بعد |