آن هنگام که مادرت پیرتر می شود و چشمان گرانبها و با ایمان او زندگی را آنگونه که زمانی میدید نمی بینند زمانیکه پاهایش فرسوده می گیرد و برای گام برداشتن نمی خواهند او را یاری دهند در آن هنگام بازوانت را برای یاری او به کار گیر با خوشی و سرمستی از او نگهبانی کن زمانی که اندوهگین است بر توست که تا آخرین گام او را همراهی کنی اگر از تو چیزی می پرسد او را پاسخگو باش و اگر دوباره پرسید باز هم پاسخگو باش و اگر دگر بار پرسید دگر بار پاسخش گو نه از روی ناشکیبایی بلکه با آرامشی مهربانانه و اگر تو را به درستی درنمی یابد شادمانه همه چیز را برای او بازگو ساعتی فرا می رسد ساعتی تلخ که دهان او دیگر هیچ درخواستی را بیان نمی کند اثری از: آدولف هیتلر
دو جاده در جنگلی سبز راه می گشود افسوس که توان در نور دیدن هر دو را نداشتم باید مسافر یکی از این دو جاده بود دراز زمانی ایستادم و به یکی تا آن جا که چشم کار می کرد نگریستم تا جایی که جاده در میان بوته های کم پشت تابی بر می داشت آن گاه به جادهء دیگر نگریستم به همان لطافت و زیبایی بود و شاید دعوی زیباتری داشت چنان که پوشیده از علف بود و می خواست پوشیده بماند هر چند که کوبش پای عابران و مسافران به راحتی جاده را به همان صورت هموار کرده بود و در آن صبح گاه هر دو یکسان آرمیده بودند بر روی برگ ها نشانی از جای پایی دیده نمی شد آن جاده نخست را برای روزی دیگر گذاشتم با این آگاهی که این جاده به کجا می انجامد و تردید داشتم که آیا روزی باز هم به آن جاده باز خواهم گشت این کلام را با آهی از سینه برون دادم جایی بعد از قرن ها و قرن ها دو جاده در جنگلی از یک دیگر جدا شدند و من آن جاده یی را بر گزیدم که کمتر کسی در آن گام نهاده بود و همه تفاوت ها از همین جا آغاز شد
اگر به پیروزی ایمان داشته باشی پیروزی نیز به تو ایمان خواهد یافت. به نام فرصت و برای شانس همه چیز را به خطر بیانداز و از هر چیزی که تو را به دنیای رفاه و راحت طلبی سوق می دهد دوری کن. استعداد نعمتی جهانی است. اما جسارت و جراءت فراوان طلب می کند. از بهترین بودن بیم نداشته باش. اثری از:پائولو کوئیلو
|