سه شنبه 10 تير 1393برچسب:, :: 22:57 :: نويسنده : آتوسا
دوسِش داشتم؟ یه روز باید منُ تو دربارهی این دوست داشتن با هم گَپ بزنیم! راستشُ بخوای من هنوز نفهمیدم منظور از عشق چیه! بهنَظَرَم میاد عشق یه حقّهی گُندهس که واسه سرگرم کردنِ مَردُم ساخته شُده! هَر کیُ میبینی داره ازعشق حرف میزنه: کشیشا، آگهیهایتبلیغاتی، نویسندهها، آدمای سیاسیُ بالاخره اونایی که راس راسی عشق میکنن! من از این کلمهی لعنتی که همهجا وُ تو تمومِ زبونا وردِ دهنِآدماس، متنفّرم! راه رفتنُ دوس دارم! نوشیدن و دوس دارم! سیگار کشیدنُ دوس دارم! آزادیُ دوس دارم! رفیقمُ دوس دارم! بچّهمُ دوس دارم!
هیچ وقت به خودم نگم این چیزی که قلبُ روحمُ داغون میکنه عشقه! نمیدونم تو رُدوس دارم یا نه! من به تو فقط با حسِ عاطفهی زندگی نگاه میکنم، نه با عشق! هَر چی فکر میکنم میبینم پدرت رُ هَم هیچ وقت دوستنداشتم!
از کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد . اثر اوریانا فالاچی
سه شنبه 10 تير 1393برچسب:, :: 22:54 :: نويسنده : آتوسا
گاهی اوقات بهتر است حقیقت را نفهمیم ، همان طور احمق بمانیم . چون حقیقت همیشه به نوعی تلخ است.
گناه از آن روز پدید نیامد که حوا سیبی چید. آن روز فضیلت باشکوهی جلوه گر شد که نافرمانی نام دارد.
اوریانا فالاچی
سه شنبه 10 تير 1393برچسب:, :: 22:52 :: نويسنده : آتوسا
به یک جایی از زندگی که رسیدی اگر ادم بخواهد به تمام خطراتی که متوجه ما هستند فکر کند نباید اصلا پای خود را از خانه بیرون گذارد . وقتی هم در خانه ماند باید از جایش تکان نخورد . چون در انجا هم ممکن است بلایی بر سرش بیاید .چه بسا کسانی که در حمام برق می گیردشان . یا اینکه پایشان روی پله ها لیز می خورد و می شکند یا موقع بریدن کالباس انگشتشان را می برند . اگر بخواهیم به این چیزها فکر کنیم باید از جایمان تکان نخوریم . همان جا روی اولین پله بنشینیم . مثل کرم های حشره ای وحشت زده که فقط به یک چیز فکر می کنند : انواع مرگ .
اوریانا فالاچی ترس تو است که شیر را درنده می کند. بر شیر بتاز تا فرار کند. فرار کن تا دنبالت کند.
نه هیچ انسانی دشمن توست و نه هیچ انسانی دوست تو بلکه هر انسان معلم توست.
* اسکاول شین *
پنج شنبه 15 اسفند 1392برچسب:حوشبختی,آرش حجازی,شاهدخت سرزمین ابدیت,شادی,عشق, :: 1:39 :: نويسنده : آتوسا
_ خوشبختی؟ معنای خوشبختی را نمیدانم... اما هروقت گریه ام میگیرد می فهمم که در این دنیا خوشبختی هم هست... _ آنا... سیب دزدی برای تو خوشبختی بود... _ و ندیدن عشق تو... _ و تو را گذاشتن و رفتن و غم دوری ات را کشیدن... _ و سال ها صدای تو در سر کنار مرد دیگری خفتن... _ و بعد فهمیدن اینکه در این دنیا فقط یک زن و یک مرد وجود دارد... خوشبختی همین است. شادی بی حسرت چه معنایی دارد؟ زندگی بی حسرت چه معنایی دارد؟ _ پس خوشبختیم. هردو... _ خوشبختیم. " کتاب شاهدخت سرزمین ابدیت " نویسنده: آرش حجازی
من از دلبستگی های تو با آیینه دانستم
گفتم چگونه مي كشي و زنده مي كني؟
هر کسی آمد به من برخورد کرد از من گذشت
یا دستِ رفاقت مده و دست نگهدار
نه که از بوسه معشوق بترسم,هرگز
یک سلامم را اگر پاسخ بگویی می روم
کشتی ای را که پی غرق شدن ساخته اند
یک روز صبح «بودا» در بین شاگردانش نشسته بود که مردی به جمع آنان نزدیک شد و پرسید: پاسخ بودا به او چنین بود: یک سؤال سه جواب بدهید؟ عدهای با اطمینان، عدهای با انکار و عدهای با تردید. پائولو کوئلیو
بهترین کود برای مزرعه جای پای دهقان است.
اگر موفق شوی خوب است اگر موفق نشوی
باز هم خوب است ولی در هر حال شاد و مسرور باش.
تهی بودن وجودت را ببین و میلی برای پر کردن آن نداشته باش.
مردمی که عاشق پول هستند مثل پول می شوند مرده و بسته.
او گفت: به لبه نزدیک شوید آنها گفتند: ما میترسیم او گفت: به لبه نزدیک شوید آنها نزدیک شدند. او آنها را هل داد (( آنها پرواز کردند. )) اگر می خواهید اقیانوس های جدیدی را کشف کنید باید اول شهامت ترک ساحل را داشته باشید.
بازنده ها کاری می کنند که آنها را از تنش رها می کند در حالیکه برنده ها کاری می کنند که آنها را به هدف میرساند.
یک سفر هزلر مایلی با اولین قدم شروع می شود.
پنیر مجانی فقط در تله موش پیدا می شود برای موفقیت باید بهایش را بپردازید. Don't hide your sadness,It's bad for your health and you have the right to be sad
گفته شده است که هرکس مرتکب قتل شود محکوم به مرگ می باشد. اما من می گویم که حتی اگر نسبت به برادر خود خشمگین شوی و آن را ابله خطاب کنی باید تو را به دادگاه برد و اگر به دوستت ناسزا گویی سزایت آتش جهنم می باشد. پس اگر نذری داری و می خواهی گوسفندی در خانه ی خدا قربانی کنی و همان لحظه بیادت آید که دوستت از تو رنجیده است گوسفند را همانجا نزد قربانگاه رها کن و اول برو از دوستت عذرخواهی نما و با او آشتی کن آنگاه بیا و نذرت را به خدا تقدیم کن. هرگاه کسی از تو شکایت کند و تو را به دادگاه ببرد کوشش کن پیش از آنکه به دادگاه برسید و قاضی تو را به زندان بیندازد با شاکی صلح کنی وگرنه در زندان خواهی ماند و تا دینار آخر را نپرداخته باشی بیرون نخواهی آمد. گفته شده است که زنا مکن. ولی من می گویم که اگر حتی با نظر شهوت آلود به زنی نگاه کنی همان لحظه در دل خود با او زنا کرده ای. پس اگر چشمی که برایت اینقدر عزیز است باعث می شود گناه کنی آن را از حدقه درآور و دور افکن. بهتر است بدنت ناقص باشد تا اینکه تمام وجودت به جهنم بیفتد. و اگر دست راستت باعث می شود گناه کنی آن را ببر و دور بینداز. بهتر است یک دست داشته باشی تا اینکه با دو دست به جهنم بروی. باز گفته شده که قسم دروغ نخور و هر گاه به نام خدا قسم یاد کنی آن را وفا کن. اما من می گویم : به هیچگاه قسم نخور نه به آسمان که تخت خداست و نه به زمین که پای انداز اوست و نه به اورشلیم که شهر آن پادشاه بزرگ است به هیچ یک از اینها سوگند یاد نکن. به سر خود نیز قسم نخور زیرا قادر نیستی مویی را سفید یا سیاه گردانی. فقط بگو:((بله)) یا ((نه)) . همین کافی است. اما اگر برای سخنی که می گویی قسم بخوری نشان می دهی که نیرنگی در کار است. گفته شده که اگر کسی چشم دیگری را کور کند باید چشم او را کور کرد و اگر دندان کسی را بشکند باید دندانش را شکست. اما من می گویم که اگر کسی به تو زور گوید با او مقاومت نکن حتی اگر به گونه ی راست تو سیلی زد گونه ی دیگرت را نیز پیش ببر تا به آن نیز سیلی بزند. اگر کسی تو را به دادگاه بکشاند تا پیراهنت را بگیرد عبای خود را نیز به او ببخش. اگر یک سرباز رومی به تو دستور دهد که باری را به مسافت یک میل حمل کنی تو دو میل حمل کن. اگر کسی از تو چیزی خواست به او بده واگر از تو قرضی خواست او را دست خالی روانه نکن. شنیده اید که می گویند با دوستان خود دوست باش و با دشمنانت دشمن؟ اما من می گویم که دشمنان خود را دوست بدارید وهر که شما را لعنت کند برای او دعای برکت کنید به آنانی که از شما نفرت دارند نیکی کنید و برای آنانی که به شما ناسزا می گویند و شما را آزار می دهند دعای خیر نمایید. اگر چنین کنید فرزندان راستین پدر آسمانی خود خواهید بود زیرا او آفتاب خود را بر همه می تاباند چه بر خوبان چه بر بدان باران خود را نیز بر نیکوکاران و ظالمان می باراند. اگر فقط آنانی را که شما را دوست می دارند محبت کنید چه برتری بر مردمان پست دارید زیرا اینان نیز چنین می کنند. اگر فقط با دوستان خود دوستی کنید با کافران چه فرقی دارید زیرا اینان نیز چنین می کنند. پس شما کامل باشید همانگونه که پدر آسمانی شما کامل است. انجیل متی
پنج شنبه 26 آبان 1390برچسب:جملات,زیبا,آموزنده,مثل,چینی,شرقی,آلمانی,فرانسوی, :: 17:40 :: نويسنده : آتوسا
کسی که به جلو ی رویش نگاه نمی کند عقب می ماند. ( مثل اسپانیولی ) کسی که فقط به کمک چشم دیگران می بیند گول می خورد. ( مثل فرانسوی ) همه کسانی که به تو می خندند دوستان تو نیستند. ( مثل آلمانی ) کلمات حباب آبند و اعمال قطره طلا. ( مثل مشرقی ) گرز بزرگ زندگی ممکن است سرم را بشکند اما گردنم را خرد نمی کند. ( مثل چینی ) تپه ای وجود ندارد که سراشیبی نداشته باشد. ( مثل اسکاتلندی )
Don't waste your time with explanations: people only hear what they want to hear
پائولو کوئلیو راز خوشبختی روزی که جمعیتی انبوه گرد آمده بودند عیسی به همراه شاگردان خود برفراز تپه ای آمد و بنشست. آنگاه شروع به تعلیم ایشان کرد و فرمود: (( خوشا به حال آنان که نیاز خود را به خدا احساس میکنند زیرا ملکوت آسمان از آن ایشان است. )) (( خوشا به حال ماتم زدگان زیرا ایشان تسلی خواهند یافت. )) (( خوشا به حال فروتنان زیرا ایشان مالک تمام جهان خواهند گشت. )) (( خوشا به حال گرسنگان و تشنگان عدالت زیرا ایشان سیر خواهند شد. )) (( خوشا به حال آنان که مهربان و با گذشتند زیرا از دیگران گذشت خواهند دید. )) (( خوشا به حال پاک دلان زیرا خدا را خواهند دید. )) (( خوشا به حال آنان که برای برقراری صلح میان مردم کوشش می کنند زیرا ایشان فرزندان خدا نامیده خواهند شد. )) (( خوشا به حال آنان که به سبب نیک کردار بودن آزار می بینند زیرا ایشان از برکات ملکوت آسمان بهره مند خواهند شد. )) (( هر گاه به خاطر من شما را ناسزا گفته آزار رساندند و به شما تهمت زدند شاد باشید بلی خوشی و شادی نمایید زیرا در آسمان پاداش بزرگی در انتظار شماست. بدانید که با پیامبران گذشته نیز چنین کردند. )) شما نمک جهان هستید و به آن طعم می بخشید اما اگر شما نیز طعم خود را از دست دهید وضع جهان چه خواهد شد؟ در اینصورت شما را همچون نمکی بی مصرف دور انداخته پایمال خواهند ساخت. شما نور جهان می باشید شما همچون شهری هستید که بر تپه ای بنا شده و در شب می درخشد و همه آن را می بینند. پس نور خود را پنهان مسازید بلکه بگذارید نور شما بر مردم بتابد تا کار های نیک شما را دیده پدر آسمانی تان را تمجید کنند. انجیل متی _ موعظه ای از حضرت عیسی مسیح
· من که از باز ترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم اثری از:سهراب سپهری
ملا نصیرالدین با دستاری فاخر و گران بها به حضور
سلطان شرفیاب شده برای خیرات مقداری پول درخواست میکند.
سلطان سوال می کند: با این دستار بسیار گران قیمتی که
بر سرت گذاشته ای به این جا آمده ای تا از من پول بگیری؟
قیمتش چند است؟
صوفی عاقل و فرزانه پاسخ می دهد: این دستار را
شخص بسیار پولداری به من هدیه کرده. فکر می کنم
پانصد سکه طلا می ارزد.
وزیر زیر گوش سلطان زمزمه می کند: غیر ممکن است.
هیچ دستاری این قدر نمی ارزد.
ملانصیرالدین اصرار می ورزد: من به اینجا نیامده ام
تا فقط از شما پول بگیرم بلکه قصد دارم معامله یی هم انجام بدهم.
می دانم تنها یک سلطان قدر قدرت می تواند این دستار
را به بهای ششصد سکه طلا از من بخرد و به این ترتیب
من خواهم توانست اضافه ی آن را به فقرا بدهم.
سلطان از چاپلوسی و تملق ملانصیرالدین خوشش آمد و
پولی را که درخواست کرده بود به او داد.
ملانصیرالدین هنگام خروج روی به وزیر کرد و گفت:
غرور انسان او را به کجا خواهد برد.
امکان دارد تو بهای یک دستار را بدانی اما من می دانم آن هنگام که مادرت پیرتر می شود و چشمان گرانبها و با ایمان او زندگی را آنگونه که زمانی میدید نمی بینند زمانیکه پاهایش فرسوده می گیرد و برای گام برداشتن نمی خواهند او را یاری دهند در آن هنگام بازوانت را برای یاری او به کار گیر با خوشی و سرمستی از او نگهبانی کن زمانی که اندوهگین است بر توست که تا آخرین گام او را همراهی کنی اگر از تو چیزی می پرسد او را پاسخگو باش و اگر دوباره پرسید باز هم پاسخگو باش و اگر دگر بار پرسید دگر بار پاسخش گو نه از روی ناشکیبایی بلکه با آرامشی مهربانانه و اگر تو را به درستی درنمی یابد شادمانه همه چیز را برای او بازگو ساعتی فرا می رسد ساعتی تلخ که دهان او دیگر هیچ درخواستی را بیان نمی کند اثری از: آدولف هیتلر
دو جاده در جنگلی سبز راه می گشود افسوس که توان در نور دیدن هر دو را نداشتم باید مسافر یکی از این دو جاده بود دراز زمانی ایستادم و به یکی تا آن جا که چشم کار می کرد نگریستم تا جایی که جاده در میان بوته های کم پشت تابی بر می داشت آن گاه به جادهء دیگر نگریستم به همان لطافت و زیبایی بود و شاید دعوی زیباتری داشت چنان که پوشیده از علف بود و می خواست پوشیده بماند هر چند که کوبش پای عابران و مسافران به راحتی جاده را به همان صورت هموار کرده بود و در آن صبح گاه هر دو یکسان آرمیده بودند بر روی برگ ها نشانی از جای پایی دیده نمی شد آن جاده نخست را برای روزی دیگر گذاشتم با این آگاهی که این جاده به کجا می انجامد و تردید داشتم که آیا روزی باز هم به آن جاده باز خواهم گشت این کلام را با آهی از سینه برون دادم جایی بعد از قرن ها و قرن ها دو جاده در جنگلی از یک دیگر جدا شدند و من آن جاده یی را بر گزیدم که کمتر کسی در آن گام نهاده بود و همه تفاوت ها از همین جا آغاز شد
اگر به پیروزی ایمان داشته باشی پیروزی نیز به تو ایمان خواهد یافت. به نام فرصت و برای شانس همه چیز را به خطر بیانداز و از هر چیزی که تو را به دنیای رفاه و راحت طلبی سوق می دهد دوری کن. استعداد نعمتی جهانی است. اما جسارت و جراءت فراوان طلب می کند. از بهترین بودن بیم نداشته باش. اثری از:پائولو کوئیلو
پنج شنبه 1 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 19:1 :: نويسنده : آتوسا
دلیل اینکه گاه مردم ما را می آزارند این است که روح آنها توجه الهی و دعای خیر ما را می جویند. اگر برای آنها برکت و آمرزش بطلبیم، دیگر آزارمان نمی دهند. از زندگیمان بیرون می روند و خیر و صلاحشان را جایی دیگر می یابند. اثری از: کاترین پاندر
پنج شنبه 1 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 21:2 :: نويسنده : آتوسا
به یکدیگر عشق بورزید، اما عشق را به بند نکشانید...
بگذارید میان با هم بودنتان فضایی و فاصله یی باشد. با یکدیگر بخوانید و برقصید و شادمان باشید، اما بگذارید هر یک از شما تنها باشد... در کنار هم بمانید اما نه چسبیده به هم. اثری از:کاترین پاندر
پنج شنبه 1 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 18:58 :: نويسنده : آتوسا
زرافه، ایستاده می زاید، اولین اتفاقی که برای نوزادش می افتد، این است که از یک ارتفاع تقریبا دو متری سقوط می کند. با این وجود، وقتی نوزاد سعی می کند روی چهار پا بایستد، مادرش رفتار عجیبی می کند: لگد آرامی به او می زند و زرافه ی کوچک دوباره روی زمین می افتد و از برخاستن منصرف می شود. در این لحظه، مادر دوباره لگدی به او می زند و مجبورش می کند برخیزد. و این بار دیگر او را به زمین نمی اندازد. دلیل این رفتار ساده است: اولین درسی که زرافه برای بقا در برابر موجودات درنده می آموزد، این است که خیلی سریع از جا برخیزد. رفتار مادر که به ظاهر بی رحمانه می نماید، در این ضرب المثل عرب معنا می یابد: ((گاهی برای آن که چیزی را خوب یلد بدهیم، لازم است کمی بی رحم باشیم.)) اثری از:پائولو کوئیلو
پنج شنبه 1 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 18:57 :: نويسنده : آتوسا
در فولکلور آلمان، قصه ای هست که می گوید مردی صبح از خواب بیدار شد. و دید تبرش ناپدید شده. شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشد، برای همین، تمام روز او را تحت نظر گرفت. متوجه شد که همسایه اش در دزدی مهارت دارد، مثل یک دزد راه می رود، مثل دزدی که می خواهد چیزی را پنهان کند، پچ پچ می کند. آن قدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد، لباسش را عوض کند، و نزد قاضی برود و شکایت کند. اما همین که وارد خانه شد، تبرش را پیدا کرد. زنش آن را جا به جا کرده بود. مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت: و دریافت که او مثل یک آدم شریف راه می رود، حرف می زند،و رفتار می کند. اثری از:پائولو کوئیلو
پنج شنبه 1 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 18:54 :: نويسنده : آتوسا
من و دوستم، در سایهء معبدی، نابینایی را دیدیم. دوستم گفت: این داناترین مرد جهان است. نزدیک شدیم و پرسیدم: از کی نابینایید؟ ــ از وقتی زاده شدم. گفتم: من یک ستاره شناسم. نابینا پاسخ داد: من نیز. آن گاه دستش را روی سینه اش گذاشت و گفت: از درون این جا، همهء خورشیدها و ستارگان را رصد می کنم. اثری از: جبرال خلیل جبران
پنج شنبه 1 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 18:53 :: نويسنده : آتوسا
زمانی، مردی را می دیدم که نزدیک اورشلیم می نشست. هربار که از
آن جا می گذشتم، همان جا بود. از راهنمایم می پرسیدم او کیست، و او، خندان، می گفت پیرمرد دیوانهء شوریده ای است. ــ چه کار می کنید؟ مرد پاسخ داد: به دشت ها می نگرم. ــ و دیگر چه؟ ــ همین برای درک کردن زندگی کافی نیست؟ چنین پاسخ داد مردی که دیوانه اش می خواندند. در جنگ به خاطر پیچیدگی ها زیست می کنیم، و از یاد می بریم که نگریستن به دشت ها، بیش تر از هر چیز دیگر برای درک خداوند کافی است. (از دفتر خاطرات ماری هسکل)
دو شنبه 25 بهمن 1389برچسب:, :: 21:55 :: نويسنده : آتوسا
این زن را می بینی؟
به سرایت در آمدم، برای پاهایم آب نیاوردی اما این زن، پاهایم را به اشک شست و به موهای خویش خشک کرد. مرا نبوسیدی، لیکن این زن از بدو ورود،باز نماند از بوسیدن پاهایم. سرم را به روغن مسح نکردی، لیکن او به عطر تدهین کرد پاهای مرا. از این رو به تو می گویم:گناهان او که بسیار است. آمرزیده شد،چرا که بسیار عشق ورزیده، اما او که آمرزش کمتری یافت،کمتر عشق ورزیده. انجیل لوقا، باب۷ ، آیه های ۴۷-۴۴
|