دختر کورش
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
همه چی از نوع باحال
اخبار دبیران و ایران
بهترین جک ها
bia 2 *+18
سربازان کوروش
پاتوق boys & girls اسدآباد
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دختر کورش و آدرس dokhtare-korosh.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 23
بازدید دیروز : 17
بازدید هفته : 40
بازدید ماه : 492
بازدید کل : 21640
تعداد مطالب : 67
تعداد نظرات : 38
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


نويسندگان
آتوسا

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
شنبه 14 دی 1392برچسب:شعر,عکس,, :: 10:7 :: نويسنده : آتوسا

 

من از دلبستگی های تو با آیینه دانستم
که بر دیدار طاقت سوز خود عاشق‌تر از مایی
رهی معیری

 

 

 

گفتم چگونه مي كشي و زنده مي كني؟
از يك نگاه كشت و نگاه دگر نكرد !

امير خسرو دهلوي

 

 

 

 

 

هر کسی آمد به من برخورد کرد از من گذشت

ظاهرا دیوار، امّا غالبا در بوده ام....


اصغر عظیمی مهر

 

 

یا دستِ رفاقت مده و دست نگهدار

یا تا تهِ خط حرمت این دست نگهدار !

 

 

 

نه که از بوسه معشوق بترسم,هرگز
از گناهی که پشیمان نکند میترسم...

 

 

 

یک سلامم را اگر پاسخ بگویی می روم
لذتش را با تمام شهر قسمت می کنم

"
کاظم بهمنی "

 

کشتی ای را که پی غرق شدن ساخته اند
هی به جان کندن از این ورطه برانیم که چه

"
حضرت شهریار"

 

 
شنبه 19 شهريور 1390برچسب:مهدی سهیلی,شعر,ساعت,عشق,عقربه, :: 17:42 :: نويسنده : آتوسا

من و تو ای همه عشق!
همچو دو عقربه ی یک ساعت
پایمان بسته بهم
لیک یکشب سرمان بر سر یک بالین نیست
و چه لذت بخش است
ظهر این (( گاه شمار ))
با همه تاب و تبش
و از آن زیباتر
حالت نیمه شبش


اثری از: مهدی سهیلی

 
سه شنبه 21 تير 1390برچسب:هیتلر,شعر,مادر,, :: 14:42 :: نويسنده : آتوسا

آن هنگام که مادرت پیرتر می شود

و چشمان گرانبها و با ایمان او

زندگی را آنگونه که زمانی میدید نمی بینند

زمانیکه پاهایش فرسوده می گیرد

و برای گام برداشتن نمی خواهند او را یاری دهند

در آن هنگام بازوانت را برای یاری او به کار گیر

با خوشی و سرمستی از او نگهبانی کن

زمانی که اندوهگین است

بر توست که تا آخرین گام او را همراهی کنی

اگر از تو چیزی می پرسد

او را پاسخگو باش

و اگر دوباره پرسید

باز هم پاسخگو باش

و اگر دگر بار پرسید دگر بار پاسخش گو

نه از روی ناشکیبایی بلکه با آرامشی مهربانانه

و اگر تو را به درستی درنمی یابد

شادمانه همه چیز را برای او بازگو

ساعتی فرا می رسد ساعتی تلخ

که دهان او دیگر هیچ درخواستی را بیان نمی کند

                                                                         اثری از: آدولف هیتلر

 

 
شنبه 18 تير 1390برچسب:تفاوت,جاده,انتخاب,شعر,تردید,جنگل,, :: 13:46 :: نويسنده : آتوسا

دو جاده در جنگلی سبز راه می گشود

افسوس که توان در نور دیدن هر دو را نداشتم

باید مسافر یکی از این دو جاده بود دراز زمانی ایستادم

و به یکی تا آن جا که چشم کار می کرد نگریستم

تا جایی که جاده در میان بوته های کم پشت تابی بر می داشت

آن گاه به جادهء دیگر نگریستم به همان لطافت و زیبایی بود

و شاید دعوی زیباتری داشت

چنان که پوشیده از علف بود و می خواست پوشیده بماند

هر چند که کوبش پای عابران و مسافران

به راحتی جاده را به همان صورت هموار کرده بود

و در آن صبح گاه هر دو یکسان آرمیده بودند

بر روی برگ ها نشانی از جای پایی دیده نمی شد

آن جاده نخست را برای روزی دیگر گذاشتم

با این آگاهی که این جاده به کجا می انجامد

و تردید داشتم که آیا روزی باز هم به آن جاده باز خواهم گشت

این کلام را با آهی از سینه برون دادم

جایی بعد از قرن ها و قرن ها

دو جاده در جنگلی از یک دیگر جدا شدند

و من آن جاده یی را بر گزیدم که کمتر کسی در آن گام نهاده بود

و همه تفاوت ها از همین جا آغاز شد

 

 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد